-
دلگیرم
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 15:28
دلم عشق میخواهد از وقتی از امتحان برگشتم حتی یک زنگ هم نزده بپرسه امتحانم رو چطور دادم!
-
کاش همیشه بچه باقی می موندیم
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 23:19
امشب پس از مدتها ، به یاد دوران خوش کودکی افتادم.آخر شبه و من مثلا ! داشتم درس میخوندم.دیدن دوباره چند تن از اقوامم که مدتها بود ندیده بودمشون در بعد از ظهر امروز که معمولا فقط موقع عزا و عروسی هم رو می بینیم و حرف زدن از گذشته هاباعث شد غرق بشم در اون خاطرات.دیگه نتونستم درس بخونم .چشمام پر از اشک شدن و دلم خواست برم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مهرماه سال 1390 10:24
وبلاگم یک ساله شد.اولین سالروز تولد وبلاگم مبارک!
-
دیگه خسته شدم از بس غصه دار نوشتم
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1390 19:35
بازم دلم گرفته.مثل اکثر روزهای یک سال اخیر.گاهی فکر می کنم افسردگی گرفتم ولی خودم خبر ندارم یا به روی خودم نمیارم.انگار افسردگی مثل یک بیماری خزنده داره بیشتر و بیشتر در وجودم رخنه می کنه.این روزها یه خشم عجیبی دارم نسبت به همه چیز و همه کس (به قول رضا کیانیان تو فیلم خانه ای روی آب).تمام روزهای پاییز و زمستون گذشته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 00:46
یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد دل ساده ، دل تنهای مرا بشناسد حجم خاکستری غربت تنهایی من یک نفر نیست که دنیای مرا بشناسد یک نفر نیست که از خاموشی چشمانم شب یلدای غزل های مرا بشناسد یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی غم پنهان مرا بشناسد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 15:35
رسما گند زدم به کنکور ارشد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 00:11
سلللللللللللام.در حال مرگیم از استرس کنکور ارشد و درسهای تلنبار شده ای که باید در این یک روز باقیمانده خوانده شوند. یعنی تا جمعه عصر زنده میمونم تا بیام سیر بخوابم؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 23:48
چه شب یلدای مزخرفی بود.خیلی سخته این همه خودتو اماده کنی.از صبح در تدارک امشب باشی.بعد کلی هم ایراد و ادا و اطوار برات دراره و به جای تشکر از زحماتت و پذیرایی که از مهمون کردی طلبکار هم باشه.تازه قهر کنه و بگیره بخوابه.به خدا از بعد از ظهر سرپا بودم.همش داشتم کار می کردم کمرم دیگه از درد راست نمیشه.بعد این بود جوابم!...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 آبانماه سال 1389 19:36
نمی دونم این شبکه می چف رو دیدین؟ این روزا دلم میخواد همه چیزو ول کنم و بزنم زیر کاسه و کوزه درس و ارشد و برم سراغ آشپزی به عنوان شغل آینده. از بس که این شبکه آشپزی رو جذاب و شیرین تصویر می کنه. واقعا وسوسه برانگیزه.
-
باز هم تنهایی
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 19:30
این روزها دوباره حالم بد شده.به خصوص با این هوای ابری و بارونی .همش دلم میخواد بشینم و تنهایی گریه کنم.درسامو خیلی کند پیش می برم.با این حال داغون باید بشینم و درس هم بخونم.همه چی یکنواخت و کسل کننده شده.عصری تو این هوای سرد رفتم نشستم تو پارک و بستنی خوردم.به یاد ۷ سال پیش.سعی کردم رو همون نیمکت بشینم.هر چند نمی دونم...
-
این زندگی کوفتی
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 11:44
خب ، این وضع و حال این روزهای منه:تا 9 صبح بخوابم.بعد خسته و بی حوصله از رختخواب پاشم. تا 11 وقت تلف کنم یا پشت کامپیوتر باشم مشغول اینترنت بازی.بعد همش حرص بخورم که امروزم داره میگذره و هنوز درس نخوندم.دیگه خسته شدم از خودم و از این اوضاع از نظر احساسی همه خیلی به ریخته هستم.بیش از هر زمان دیگه ای دلم عشق میخواد.و...