-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 14:13
سال ۹۲ هم داره کم کم بار سفر میبنده.سالی که تو اومدی تو زندگیم نفسم و به زندگی یکنواخت و بی روح من روح تازه دادی.اومدنت هم با کلی خاطره خوب و بد همراه بود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 12:57
امروز چه روز خوبی بود نفسم.دوباره بعد از مدتها شیر مامانو خوردی .کلی هم عکسای خوشگل دو نفره گرفتیم مامان قربون اون چشای معصومت بره وقتی موقع شیر خوردن زل میزنی بهم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 17:14
دخترم امروز دو ماهه شدی.باورم نمیشه دو ماه گذشت البته با سختی های فراوان.امروز بردمت برای واکسن زدن.چقدر دردت اومد و گریه کردی نفس مامان.اشک منم دراومد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 16:42
امروز چه روز بدی بود.خدا خیلی رحم کرد عسلم.پام خورد به پایه مبل و نزدیک بود بخورم زمین و تو که تو بغلم بودی از دستم پرت بشی رو سرامیکا.خیلی ترسیدی و گریه کردی نفست از ترس قطع شد و دست و پای من میلرزیدو خدا رو شکر چیزیت نشد.دلم این روزا به اندازه کافی غم داره دیگه نمی تونستم این اتفاقو تحمل کنم اگه چیزیت می شد.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1392 15:18
چشمهایت این روزها همه دنیای منند وقتی موقع شیر خوردن بهم نگاه میکنی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 13:47
یک ماهه شدی عزیزم و دوره نوزادی رو پشت سر گذاشتی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 23:26
اولین دو نفره های مادر و دختری امروز بود
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 دیماه سال 1392 11:40
یک هفته از زمینی شدنت گذشت عسلم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 12:13
دیگه چیزی نمونده تا اومدنت.زودتر بیا چون حالم خیلی بده و نمی تونم دیگه صبر کنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آذرماه سال 1392 18:33
دی ماه داره از راه میرسه.ماه اومدن نی نی و مامان شدنم.ده روز دیگه تا اومدنت مونده
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1392 22:06
یه حسی بهم میگه یک هفته بیشتر به اومدنت نمونده.اخه دو روزه حالم خیلی بده.تکونات خیلی بیشتر شده و کمرم هم درد میکنه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 آذرماه سال 1392 12:15
نی نی جان دیگه از امروز از کالی در اومدی و رسیدی.میشه خوردت آیا؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 آذرماه سال 1392 16:11
... و پا به ماه شدیم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبانماه سال 1392 19:06
۵۰ روز دیگه تا اومدنت مونده عزیز من که هنوز اسم نداری گاهی وقتا غصه ام میگیره که شاید بعد از امدنت دلم برا این روزا تنگ بشه تو این روزای دلگیر پاییزی امسال فقط فکر به تو ارومم می کنه.قربون اون سکسکه های طولانیت برم که بعضی وقتا اذیتم می کنه.یا وقتایی که میری یه طرفو خودتو گوله می کنی ولی من نمی فهمم چی اذیتت می کنه که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مهرماه سال 1392 11:50
هفته سی ام هم تموم شد و وارد هفته ۳۱ شدیم .فقط ده هفته دیگه تا اومدنت مونده نفسم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1392 09:16
وارد سه ماهه آخر شدیم نی نی جون
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 16:59
دنیایم این روزها پر شده از رنگهای یاسی و صورتی.از استیکرهای کیتی و عروسکهای زرافه و ببعی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 23:12
نی نی جون ! امروز برای اولین بار تکونهاتو از طریق مونیتور دیدم.اما بیشتر وقت یا انگشتات تو دهنت بود یا دستاتو گرفته بودی جلوی صورتت و نمیذاشتی کامل صورتتو ببینم.ازون بچه های خجالتی نباشی ها!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 23:56
اولین تکونهای واضح نینیم امشب ساعت ۱۱ اتفاق افتاد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 13:54
هورررررا.نینیم سالمه.دختر بودنش هم قطعی شد.
-
اولین طپشهای نی نی
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 23:14
امروز برا اولین بار طپش قلبشو دیدم یه قلب درونم داشت می تپید. فکر میکردم بتونم صدای قلبشم بشنوم ولی انگار هنوز زوده.
-
هوای بهشتی
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 19:00
به به !چه هوایی بود امروز.رفتم بیرون ولی اصلا دلم نمی خواست برگردم خونه.بس که هوا خوب بود
-
باز هم آبان
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 23:49
این روزا خیلی به یاد آبان ماه پارسال افتادم.اخه آبان پارسال برام پر از خاطره است.خاطرات خوب و بد.الانم که اولین باران پاییزی شروع شده رفتم تو حال و هوای پارسال این روزها.چه روزهایی بود
-
زمزمه این روزهام
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 01:27
بگو در شبای تو چی میگذره بی من از شبای تو کی میگذره تو به میخونه نرو عزیز من من برات باده میشم جام میشم تو به میخونه نرو عزیز من من تو دستای تو پیمونه میشم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 23:30
امروز وبلاگم دو ساله شد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهرماه سال 1391 02:15
نمی دونم چرا امسال انقدر جو اول پاییز منو گرفته و همش رفتم تو حال و هوای روزهای مدرسه بخصوص دوران دبستان.من دلم کودکی میخواد و روزهای خوب اول مهر. هیچ سالی اینطور نبودم و همیشه از شهریور عزا میگرفتم که داره مهر میاد .حتی الان که سالهاست مدرسه نمیرم ولی نمیدونم چرا امسال انقدر هوایی شدم شاید چون داره دوران جوونیم کم کم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 09:25
قبول نشدم اونم بعد این همه انتظار فرسایشی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 23:05
وااااای ازین استرس لعنتی.خدااااا پس کی یکشنبه میرسه؟! دیگه کار از روز شماری گذشته به ثانیه شماری رسیده.
-
مجاز شدم
شنبه 6 خردادماه سال 1391 14:28
هورراااا .بالاخره بعد از سه بار کنکور ارشد دادن این بار مجاز شدم.البته رتبه ام اونقدر رضایت بخش نیست که به قبولی تو دانشگاههای خوب تهران امیدوار باشم ولی شاید شهرستان قبول شدم.البته نمیدونم شهرستانو بزنم یا نه چون امکانش نیست برام از تهران خارج بشم .تازه دلم هم میخواد تو دانشگاههای خوب و صنعتی ارشد بخونم.اخه مدرک...
-
هوای بهشتی
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 00:23
به به چه هواییه امشب! مدتهاست همچین هوایی رو تجربه نکرده بودم.هوای خنک طوری که ادم کمی سردش میشه.بوی بارون و بوی یاس توی حیاط که با هم ترکیب شده و ادم رو مست میکنه.میبره به یه زمان و مکان دیگه.اونم برای من که مدتهاست از کسالت و یکنواختی رنج میبرم و دلم میخواد برای یه مدت طولانی یا حداقل یک ماهه ازین شهر شلوغ و از...