نمی دونم چرا امسال انقدر جو اول پاییز منو گرفته و همش رفتم تو حال و هوای روزهای مدرسه بخصوص دوران دبستان.من دلم کودکی میخواد و روزهای خوب اول مهر.هیچ سالی اینطور نبودم و همیشه از شهریور عزا میگرفتم که داره مهر میاد .حتی الان که سالهاست مدرسه نمیرم ولی نمیدونم چرا امسال انقدر هوایی شدم شاید چون داره دوران جوونیم کم کم به انتها میرسه دلم میخواد برگردم به دوران دبستان با همه سختیهاش

قبول نشدماونم بعد این همه انتظار فرسایشی

وااااای ازین استرس لعنتی.خدااااا پس کی یکشنبه میرسه؟!

دیگه کار از روز شماری گذشته به ثانیه شماری رسیده.

مجاز شدم

هورراااا .بالاخره بعد از سه بار کنکور ارشد دادن این بار مجاز شدم.البته رتبه ام اونقدر رضایت بخش نیست که به قبولی تو دانشگاههای خوب تهران امیدوار باشم ولی شاید شهرستان قبول شدم.البته نمیدونم شهرستانو بزنم یا نه چون امکانش نیست برام از تهران خارج بشم .تازه دلم هم میخواد تو دانشگاههای خوب و صنعتی ارشد بخونم.اخه مدرک کارشناسیم از یه دانشگاه غیر انتفاعیه که زیاد معتبر نیست و برای کار پیدا کردن همش مشکل دارم و هنوزم بیکارم.نمیخوام بعد از ارشد اینطور بشه.خدااااا پس کی این دفترچه انتخاب رشته میاد ظرفیتها رو ببینم و به خودم کمی امیدوار بشم

هوای بهشتی

به به چه هواییه امشب!مدتهاست همچین هوایی رو تجربه نکرده بودم.هوای خنک طوری که ادم کمی سردش میشه.بوی بارون و بوی یاس توی حیاط که با هم ترکیب شده و ادم رو مست میکنه.میبره به یه زمان و مکان دیگه.اونم برای من که مدتهاست از کسالت و یکنواختی رنج میبرم و دلم میخواد برای یه مدت طولانی یا حداقل یک ماهه ازین شهر شلوغ و از ادماش دور باشم.مثلا برای یک ماه برم تو جنگل زندگی کنم در سکوت و سادگی و دور از هیاهوی زندگی شهری.اما حیف که الان نمی تونم برم مسافرت.اما انگار امشب برای چند ساعتم که شده دارم هوای جنگل رو حس می کنم.الان پنجره رو باز کردم و دارم از عطر نم نم بارون و گل یاس لذت می برم.کاش میشد برم پیاده روی.حیف که این موقع شب نمیشه.دوس دارم امشب توی همین اتاق با پنجره باز بخوابم و مثل اول صبحهای پاییز که هوا خنکه و ادم سردش میشه پتو رو بکشم رو سرم.شاید فردا رفتم چیتگر یا ولنجک.از الان کلی اشتیاق دارم تا فردا بیاد و ببینم هوا چطوره.