درسته که این روزا خیلی شیطون شدی مادر جان. درسته که بیشتر وقتا نمی تونم از دستت یه شام و ناهار درست و حسابی بخورم یا استراحت کنم طوری که گاهی فشارم میوفته یا فکر میکنم کاملا از انرژی تهی و خسته شدم درسته گاهی انقدر عصبانیم می کنی با شیطونیا و بیقراریهات که سرت داد میزنم ولی با یه لبخند کوچولوت دوباره جون میگیرم و سرشار از زندگی میشم.مخصوصا وقتی به سال پیش این موقع فکر می کنم که داشتی میومدی تو دلم عسلک مادر